در هر صورت ما از منطقه دور شدیم. در امتداد جاده قدیم پیش رفتیم.بالاخره جایی یافتیم در18 کیلومتری
جاده مسگرآباد، که چاله های زیادی داشت. بعد از مدتی معطلی بالاخره جسد را از ماشین پایین انداختیم
و کلرات را روی جسد ریختیم، مخصوصاً صورت او، بعد بنزین ریختیم، بعد دستهای خود را و ماشین را
تمیز کردیم بعد مقداری هم بنزین روی دست و پای عباس ریخته شد در همان حال فندک را زرد. از جسد
شعله طولانی بلند شد و از دست و پای عباس هم شعله بلند شد. مقداری عقب رفته، من روی او پریدم و
او را زمین زده و شعله را خفه کردم. وقتی بلند شدیم متوجه شدیم که شعله به در صندلی عقب ماشین
گرفته، به سرعت داخل ماشین پریده و ماشین را از شعله دور کردم... در گودالی جسد را انداخته و کلرات
و بنزین روی آن ریختیم. جیب های آن را تخلیه کردیم. (20) عدد قرص سیانور داشت و مقداری نوشته
که آیه قرآن در آن بود و حدود 400 تومان پول».
دکتر صلواتی می گوید:
«من در زندان شنیدم و هم در تلویزیون دیدم. در سال 1354 که آزاد شدم. وحید افراخته و آرام راجع به
کشتن مجید شریف واقفی صحبت کرده بود. و یک نکته از فیلم صمدیه لباف را پخش کردند که چه بر سر
او آورده بود و حتی در تلویزیون آنها گفتند: بدنش را (مجید شریف واقفی) تکه تکه کردیم و در یک گونی
قرار دادیم و به خیابان های مسگرآباد آن زمان که خارج از تهران است بردیم و آتش زدیم. و در حتی
در تلویزیون در مقابل مادر و خواهر او که گریه می کردند. من تازه آزاد شده بودم در شهریور 1354 من
در شمال بودم که این برنامه از تلویزیون پخش شد و من خیلی متاثر شدم که مجاهدین خلق که زمانی
نام مسلمان داشتند بایستی چنین افرادی را ترور کنند.
در هر صورت، مرگ مجید شریف واقفی و صمدیه لباف روحیه بچه های مباز مذهبی را تضعیف کرد و
در زندان ها این سروفت را می زدند که دین اسلام کارایی و توان ایجاد انقلاب و ایجاد تحول و تحرک
را ندارد، اگر داشت قوی ترین گروهی که مسلح بودند می توانستند کاری انجام دهند، همه اعضای
قبلی که کشته شدند، اعضای جدید هم که همه تغییر موضع دادند و کمونیست شدند».
یکی از بستگان نزدیک شریف واقعی در مورد جسد و محل دفن وی گفته است:
یکی از همکاران اداری ما اظهار می کرد: من کوچک بودم، خانه مادربزرگم در صحرای مسگرآباد
بود... من یک روز رفته بودم آنجا نزدیک آن خانه، دیدم یک تعداد هلی کوپتر و ماشین آمدند آنجا،
(گفت) ما نمی دانستیم چه خبر است؟ بعدها فهمیدیم که آمده بودند و یک چیزی را از روی زمین برده
بودند. دقیقاً همان جایی که آن شهید را خاک کرده بودند، ساواک آمده بود و بقایا را درآورده بود و بعد
روی آن چیزی ریخته بودند و برده بودند ساواک... آنجا فیلمبرداری کرده بودند که تو روزنامه هم چاپ
کردند... این که بقایای جسد را کجا دفن کردند دیگر مشخص نشد... همکارمان می گفت آنجایی که
هلی کوپترها و ماشین ها آمدند الان فضای سبز شده است».
تهرانی از مأموران مشهور ساواک هنگامی که دستگیر شده بود در این رابطه گفته بود «ما فقط
فیلمبرداری کردیم... » برادرم هم چیزی نیاورده بود، جنازه ای نبود، توی کمیته نیاورده بودند. یک جفت
کفش، دندان های ایشان و دو تا اسکلت از او باقی مانده بود. آنها را درآوردند، لای چیزی چیدند،
فیلمبرداری کردند و دوباره دفن کردند... و بردند جای دیگر، هیچ اطلاعی نداریم....