loading...
طلیعه آزادی
مدیر بازدید : 2009 1396/07/01 نظرات (0)

کارهای حجیم و سرسام آور و عمدتاً من در آوردی که ما در مناسبات رجوی به آن کارهای نسنجیده ، دوباره کاری و به عبارت دقیق تر بیگاری که باعث مشکلاتی چون، دیسک کمر، اسپاسم های عضلانی و تورم و آرتروز گردن و زانو را به وجود می آورد، در حد فراگیری بود. من خودم به علت کار سنگین دچار ضعف شدید عضلانی ماهیچه های کمر شده بودم. در قسمت پشتیبانی اشرف یا همان " فرماندهی اشرف " برای مدت دوسال که بودم با توجه به وضعیتم کارهای مشکل داری به من داده می شد. یک روز که در هنگام ورزش اجباری( ورزش های سنگین و اجباری که اگر شرکت نمی کردیم باید جواب میدادیم و آنها مستقیماً به مسائل جنسی و نرینه وحشی ارتباط می دادند ) کمرم بشدت قفل کرد و بجای اینکه ماشینی برایم بفرستند با کمک دوستانم توانستم کشان کشان به محل استراحت بروم که کانکسی بود که در محوطه قرار داشت .

روز بعد با درد شدید کمر که کمترین حرکتی موجب عذابم می شد به مقر رفتم و دکتر مرکز دکتر مهدی بود برایم دارو نوشت و استراحت در محل بهداری که وقتی بیست و چهارساعت گذشت فرمانده ام به دنبالم آمد و به محل کارمان که در ضلع شمالی و نزدیک فرماندهی اشرف نزدیک درب خروجی بودیم برگشتیم.

شب فرمانده ام آمد و گفت فردا بیا سرکار و دکتر گفته است استراحت لازم نداری و جوابم را نشنیده از کانکس خارج شد. من در پدافند کار میکردم و کارم خیلی سخت بود. هر طور بود تا عصر تحمل میکردم و اوایل شب بود که فرمانده ام" گرشاسب" که در عملیاتی کشته شد، سراغم آمد و گفت برای نشست عملیات جاری حتماً باید بیایید.

با دردی که داشتم فاصله دویست متری را رفتم و از درد، کمرم تا شده بود. بعد از کلی انتظار مسئول نشست که فهیمه بود آمد که نشست را شروع کند. من که به دلیل وضعیتم هیچ گزارشی عملیات جاری ننوشته بودم، از من خواست که گزارش خود را قرائت کنم . وقتی که گفتم ننوشته ام مسئول نشست به من توپید و فحاشی کرد و گفت که خودت را ول کردی و بیماری را بهانه می کنی و تمارض کافی است .

از این تهمت و دروغ بشدت ناراحت شدم  و چون خودم بهیار بودم در مورد وضعیت جسمی ام صحبت کردم که وقتی فهیمه قانع نشد و یا نمی خواست درک کند، مسئول برادران با تایید حرف های او و نه بیان مشکل من ، گفت که ایشان خود را به تمارض زده است و چطور نمی تواند یک نگهبانی ساده را بدهد و از زیر کار در می رود .

این وضعیت چند روزی ادامه داشت و حتی دیگر نمی گذاشتند غذا برایم بیاورند و درآسایشگاه بخورم وکمتر تردد کنم و زود خوب شوم . گذشته از این به دفعات ناگهانی من را می پاییدند و کنترل می کردند که این کارمعمول فرقه بود تا افراد را در چنبره خود نگه دارد. درد  جسمی ام کم نبود که باید فشار روحی را تحمل می کردم اما چاره ای نداشتم و  هیچ خروجی هم برای نجات نداشتم

این برخود های ضد انسانی شامل دیگر دوستانم بود وچون خودم مدت زیادی در بهداری یا " امداد " کار می کردم با آن آشنا بودم . آقای ادوارد ترمادویان که سالها است جدا شده است، بعلت همین فشارهای کاری زانویش بشدت ورم می کرد و ساییدگی کشک و پارگی مینیسک داشت و کار او در ترابری وتعمیرات خودرو ، خالی کردن سپتیک های اشرف و ... بود که  تا شب کار می کرد ولی اجازه کمترین استراحت و یک روز تعطیل درست وحسابی به او نمی دادند و هرگز مداوی اساسی در مورد او و سایر نفرات انجام نمی شد. اما مریم رجوی و فرماندهان در بهترین ناز و نعمت بودند و با کمترین درد به پزشک متخصص بیرون و امکانات داخل اشرف دسترسی داشتند .

در قسمت دندانپزشکی اشرف که مدتی کار به صورت شیفتی داشتم و برای کمک بعنوان دستیار دکترهای عراقی و دکتر " یحیی "مشغول بودم، خودم شاهد بودم که فرماندهان رده بالای زن را تا پاسی از شب و کاشت خدماتی مانند ، ایمپلنت و کاشت دندان و ....  سرویس می دادند ولی دیگر نفرات برای یک کار ساده دندانپزشکیً مانند ویزیت و کشیدن دندان و یا " روت کانال " یا عصب کشی و پر کردن دندان در نوبت چندین ماهه می ایستادند و درد را تحمل می کردند .

در قرار گاه جنوبی که در نزدیکی شهر العماره عراق بود و به نام " موزرمی" شناخته می شد، برای ماموریتی منتقل شدم. در همان روزهای اول دندان درد شدیدی گرفتم که گردن درد و سر درد همراه آن کلافه ام کرده بود و ورم صورتم معلوم بود. با قرص مسکن که همراه و درکوله امداد گری بود کمی از دردم کم می شد اما شبهادرد خوابم را می ربود و کسی نبود که مرا به اشرف ببردتا به دندانپزشکی بروم. حدود دو هفته با این درد  دست و پنجه نرم می کردم و وقتی پیش مسئول مقر به نام" جهانگیر" رفتم بجای این که درک کند که چه دردی می کشم به من گفت فعلاً صبر کن پیک از اشرف بیاید که تو بتوانی بروی!!

نزدیک به سه هفته که صورتم ورم زیادی کرده بود به اردوگاه اشرف رفتم و چون دکتر را می شناختم زود نوبت دادند و دندانم را کشید . دکتر عراقی که اسمش محمد بود و مرا می شناخت سوال کرد که چرا زود مراجعه نکردی که احتمال این که دندانت را حفظ می کردم و عصب کشی بیشتر نیاز نداشت ،

وضعیت دکتر دندانپزشک اردوگاه اشرف دکتر یحیی و حجم کاری که نه متعلق به افراد  بلکه زنان حرم سرای رجوی و رده ی شورای رهبری زنانه  بود ، این دکتر را کلافه کرده بود و چون خودش یکی از فریب خوردگان و کاسه لیسهای رجوی بود و دیگر راهی برای نجات نداشت ، یک شب به علت خستگی بیش از اندازه در مطب  سرپا ایستاده بود سقوط کرد و دچار سکته قلبی شد. گویای این بود که فرقه برغم وضعیت مالی خوب، دکترهای عراقی را به تعداد کافی به اشرف نمی آورد و همان تعداد دندانپزشک که شامل سه نفرمرد بودند را از دست داد و دکتر مجتبی و...  رفتند و قبل از شروع پروژه طلاق و انقلاب فرقه پشت سر خود را نگاه نکردند .

مریم رجوی که در ناز و نعمت است و هر روز با یک لباس و آرایش جدید ظاهر می شود و درکنار محافل ضد ایرانی به رجز خوانی و توطئه مشغول است و از پیروزی در انتقال به آلبانی حرف های گنده می زند که مثلاً رژیم می خواست ما را " فرقه رجوی " نابود کند ونتوانست ، خوب می داند کسی که اصرار کرد در عراق بماند و نماینده سازمان ملل(آقای کولبر )را متهم به همکاری با جمهوری اسلامی کرد، خودش و پیام های رجوی گور به گور شده بود . قیمتی که نفرات در اشرف و لیبرتی در آن مدت  حدود 13 سال دادند، یک قلم مرگ بیش از 26 تن از بیمارانی بود که بدون هیچ کمک و حمایتی جانشان را از دست دادند تا مریم رجوی شعار موهم ماندگاری در عراق را با بازی با خون و جان افراد اسیر خود  برای چند صباحی به پیش ببرد .

این است فرقه ای که شعار رهایی مردم را می دهد اما زندگی افرادی که در آن هستند بی اهمیت است  حتی از مخارج و هزینه ای مراقبت و درمان معلولین خود سرباز می زند که نمونه های زیادی را می توان بر شمرد تا با سند و مدرک به قضاوت نشست که چه کسانی در بی کسی  هستند در درون گروه که مریم رجوی فقط برای چند قلم دارو و یا درمان موقت برای افرادی که همه زندگی خود را برای او و شوهرش گذاشتند ، بایستی عجز و ناله کند و با بیانیه ای که در عراق و با زبان مسئول اول در لیبرتی صادر شد ،  منت بر این افراد گذاشت و هرگز شرمنده نشد که آیا این خدمات کافی بود و آیا نمی شد این نفرات بیمار مزمن و قدیمی که بیماریشان معلوم بود را به خارج می برد و بعد به فکر فرار خودش و بیش ار 100 تن از فرماندهان می افتاد!؟ .

قضاوت را تاریخ کرده و خواهد کرد که قصاوت رجوی ها  را باید هر روز مشاهده کرد که تاوان دارد و خروج نکبت بار بعد از حدود  سه دهه از عراق و شکست استراتژیکی و بن بست فرقه خود از این تاوان هایی است که متاسفانه قربانیان درونی را می سوزاند و باید وجدان های بیدار و خانواده های آنان به فکر نجاتشان باشند.

 

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • طلیعه آزادی
    50 سال خیانت و جنایت

    Talie-Azadi

    طلیعه آزادی را در فیس بوک دنبال کنید....

    طلیعه آزادی را در توییتر دنبال کنید....

    آمار سایت
  • کل مطالب : 736
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 44
  • آی پی دیروز : 48
  • بازدید امروز : 100
  • باردید دیروز : 85
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 544
  • بازدید ماه : 1,711
  • بازدید سال : 10,413
  • بازدید کلی : 469,437